جدول جو
جدول جو

معنی محمد باجی - جستجوی لغت در جدول جو

محمد باجی
محمد بن ابی معتوج، از مردم باجهالزیت در ساحل و از خرۀ رصفه است، در آن نشو و نما کرده و از شاگردان محمد بن سعید ابروطی بوده است، حاضرجواب و بدیهه گو و شجاع بود و در حق ابوحاتم زینی و هجاء او گفته است:
ابا حاتم سدّ من اسفلک
بشی ٔ هو الشطر من منزلک،
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

احمد بن محمد بن اسماعیل بازی از محدثان بود، وی در زمرۀ محدثانی است که به بازیون مشهورند و به باز، قریه ای در شش فرسنگی مرو منسوبند، (ازتاج العروس)، رجوع به احمد بن محمد بن اسماعیل شود، در تداول امروز آنکه نقشی در تآتر و سینما، بر عهده دارد، و رجوع به بازیگر و بازی کردن و بازی کننده شود
لغت نامه دهخدا
(مُ حَمْ مَ دِ)
ابن مراد ملقب به فاتح سلطان عثمانی. وی نوبت اول در 847 و نوبت دوم در 848 و نوبت سوم در 855 به سلطنت نشست و در 886 هجری قمری درگذشت. رجوع به محمد فاتح شود. (معجم الانساب و الاسرات زامباور ص 239)
ملقب به المهدی بن هشام بن عبدالجبار. یازدهمین خلیفۀ اموی اسپانیا (399 ربیع الاول 400 هجری قمری و نوبت دوم از شوال تا ذوالحجه 400 هجری قمری). (معجم الانساب و الاسرات زامباور ص 2)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
محمد بن عبدالله عم زاده احمد بن عبدالرحمن محدث بود. (از منتهی الارب). واژه محدث در علم حدیث به کسی اطلاق می شود که توانایی بررسی و نقد حدیث را داراست. این افراد با استفاده از دانش وسیع در زمینه راویان، طبقات مختلف آنان، و شواهد مختلف، صحت یا سقم یک روایت را تعیین می کنند. محدثان با برقراری استانداردهای دقیق علمی، به مسلمانان کمک کردند تا از احادیث صحیح بهره برداری کنند و از اشتباهات جلوگیری نمایند.
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
ابوجعفر محمد بن حازم بن عمرو. شاعری لطیف طبع و کثیرالهجاء بود و جز مأمون عباسی کسی را مدح نکرد و در بصره بدنیا آمد و در همان شهر تحصیل کرد و سپس در بغداد سکنی گزید. در حدود 215 هجری قمری در همین شهر درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 879). و رجوع به البیان و التبین ج 2 ص 255 و 131 شود، سخت دویدن ناقه. بأی. کوشش نمودن در دویدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، عجب. شگفت: و منه قوله عمر فی طلحه (رض) : لولا بأو فیه، بلند گردیدن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). بأی
لغت نامه دهخدا
(جَ)
ابواحمد محمد بن جعفر بن محمد بن عصمه کاجری. وی از اباسهل هارون بن احمدالاسترابادی و اباجعفر محمد بن عبدالله الفقیه الهندوانی و ابالفوارس احمد بن محمد جمعهالنسفی و دیگران حدیث شنید. ابوالعیاذ المستغفری از او روایت دارد. وی در رجب سنۀ 411 درگذشت. (انساب سمعانی ورق 470 الف)
لغت نامه دهخدا
(قِ بی ی)
محمد بن مؤمل بن نصر بن مؤمل ابوبکر بن ابی طاهر بن ابی القاسم از عالمان قباب لیث است. گویند وی از فرزندان لیث بن نصر بن سیار است که در بعقوبا سکونت کرد و به بغداد سفر کرد و از ابوالوقت عبدالاول سجزی و جز او روایت شنید. وی به سال 540هجری قمری در بعقوبا متولد شد و در 28 جمادی الاول سال 617 هجری قمری در همان جا وفات کرد. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
محمد بن ابراهیم، مکنی به ابوعمرو. وفاتش در 348 هجری قمری بزمان مطیع خلیفه. از سخنان اوست: هرکه سخن گوید از جایی که آنجا نرسیده باشد ف تنه مستمع باشد. (از تاریخ گزیده چ گراوری ص 781). بستانی آرد: از عابدان و زاهدان صوفی منش بود. شعرانی او را یاد کند و گوید، اوبمکه درآمد و در آنجا اقامت گزید و مورد توجه مردم مکه گردید. در اصل از مردم نیشابور بود. صحبت جنید، ثوری، ابوعثمان و خواص دریافت و نزدیک به 60 بار حج کرد. هرگاه با کنانی و اهتر جوری مجالست میکرد، در صدر حلقه جای داشت و چون سخن میگفت همگی تسلیم سخن و نظر او میشدند. زجاجی 40 سال در مکه بود و در این مدت هیچگاه در داخل حرم برای طهارت نمیرفت و همیشه برای قضاء حاجت به خارج حرم میرفت. فضائل او بیش از شمار بود و در 348 هجری قمری درگذشت. (از دائره المعارف بستانی). رجوع به الکنی و الالقاب، ریحانه الادب، طرائق الحقائق ج 2 ص 228، و ابوعمرو در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
محمد بن حسن. محدث است. (منتهی الارب). محمد بن حسن بن ابی الحسن بن زبالۀ مخزومی مدنی. محدث، از مالک و دراوردی نقل حدیث کند و اهل عراق از او روایت کنند. ابن معین و ابوداود درباره او سخن گفته اند و رشاطی گوید: ناچیز و غیر قابل اعتماد است، زبیر بن بکار و ابوخیثمه نیز از او روایت دارند. (تاج العروس). سمعانی آرد: ابومحمد بن حسن بن ابی الحسن بن زبالۀ مخزومی از مدینه است و از مالک و دراوردی نقل حدیث کند و ابوخیثمه و اهل عراق از او حدیث نقل کنند. یحیی بن معین میگفت: ابن زبالۀ مدینی ثقه نیست و احادیث را سرقت میکند. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
محمد افندی، از شعرای متأخر عثمانی است اصل وی از قصبۀ کلیس ولایت حلب است، وی از آنجا به قسطنطنیه آمد و در صف خواجگان قرار گرفت و شغل دفترداری و کتابت یافت مرگش بسال 1172 هجری قمری است، در وفات راغب پاشا صدراعظم رثائی دارد که این دو بیت از آن است:
کرم مقاطعه سی تا زمان حاتمدن
قالوب مزاد ده بر کمسه اولمیوب طالب
کیمک نقود عطایاسی وارآنی آله جق
مگر جناب صدارت پناه اوله راغب،
(از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2013)
لغت نامه دهخدا